دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,
اینکه ما را پس میزنند و باز هم دوستشان داریم؛
اینکه جوابِ پیاممان را یکی در میان میدهند
و ما هر لحظه به بهانهی دلتنگی پیام میدهیم؛
اینکه سرد بودنشان را با گرمی جواب میدهیم؛
اینکه خیلی وقت است که رفته اند
و ما باز خودمان را به در و دیوار میزنیم که بمانند
یعنی برای دوست داشته شدنمان "باج" میدهیم...!
از ما که گذشت
اما بیایید به نسل بعدمان یاد دهیم
برای یک دوست داشته شدنِ موقت باج ندهند
حتی اگر به قیمت جان کندشان باشد...
سحر رستگار
برچسب ها : دل نوشته , تلخ نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , ,
روزی هزاران بار عکس هایت را زیر و رو میکنم...
عکسهای بعد از من را!
مبادا دستی روی شانهات باشد
مبادا سایهای روی سرت
مبادا بازتابی روی عینکت
این حالِ منِ بعد از توست!
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , دل نوشته , تلخ نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

به خوابى ميمانم كه هيچگاه به چشمانت نيامد!
باید چنان عاشقم باشی
که وقتی از من مینویسی
مجبور نشوی ادیتش کنی…
مرا بی غلط بنویس
من درست همانی میشوم که میخواهی.
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

از اول هر چه باشد تا آخر هم همان ميماند!
گاهى “تغيير” بى معنىترين واژهى دنياست
اكثرِ آدمهايى كه ميگويند عوض ميشوم نه تنها عوض نميشوند
بلكه همانى هم كه بودند را يادشان ميرود!
درست مثلِ لباسى كه فروشنده غالبمان كرده و
سالهاست قرار است در تنمان
“جا باز كند”،
اما هر روز بيشتر خفهمان ميكند!
علي قاضي نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

يادَت مى آيد؟
هر سال اين موقع
صبحِ اولِ وقت
پيغام ميدادم:
عزيزِ جانم؛
هوا سرد است
ميسوزاند تمامِ مغزِ استخوان را
بپوشان تمامِ وجودت را
مبادا خانه نشين شوى...
و چَشمى كه نثارم ميكردى و خيالم را راحت...
هر سال اين موقع،
چه حالِ خوبى داشتيم...
راستى
دلَت تنگ نشده؟
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

بعضى آدمها را بايد آنقدر تكثير كرد،
تا مبادا نسلشان منقرض شود...
آنها كه دليلِ حالِ خوبتان هستند...
آنها كه حتى با فكر كردن بهشان،
لبخند روى لبت مينشيند...
همان آدمهايى كه در بدترين شرايط،
شما را تمام و كمال پذيرا بودند...
داريد اگر از اين ناياب ها،
دو دستى بچسبيدشان
علي قاضي نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

همه چيزمان شرطى شده!
زنگ بزنى، زنگ ميزند!
پيغام بدهى، پيغام ميدهد!
دلت تنگ شود، دلش تنگ ميشود!
فقط اين دوست داشتنِ لعنتى ست
كه شاملِ هيچ بند و تبصره اى نميشود!
كه اگر بفهمد دوستش دارى،
بار و بنديلش را جمع ميكند و ميرود!
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

میروم از پس این قصه به جایی برسم
یا به هر آدمک بی سر و پایی برسم
میروم بلکه مرا این سفر آرام کند
غم دلکندن من قلب تو را رام کند
رفتنم مصلحتی نیست بدان مجبورم
این همه حادثه کافیست بدان مجبورم
خوب من با دگران زمزمه کردن غلط است
بی وفایی غلط و هم همه کردن غلط است
بعد من یار زیاد است مبارک بادت
یار نه بار زیاد است مبارک بادت
میروم از دلت اما عقب سرنگران
تو بمان دگران وای به حال دگران
سهیل حسینی

برچسب ها : سهیل , حسینی , شاعر , معاصر , شعر , عاشقانه , تلخ نوشته , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم
لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین،سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد
دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست
یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست
برچسب ها : علیرضا , آذر , شاعر , معاصر , شعر , عاشقانه , تلخ نوشته , عکس نوشته ,
ادامه مطلب
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,
روزی سه بار عکس تورا گریه میکنم
من در میانِ خاطرههایت چه میکنم؟
سیدتقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکسنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

من آن پیمبر دردم که درد آگاهم
کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم
ببین که رونق بازار قبل در من نیست
ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم
بخند هر چه توانی به حال من اما
رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم
نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی
چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم
تویی که واسطه ی هر دعای من بودی
دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م
براه راست نرفتم به وصل او برسم
خدا ببخش مرا که همیشه گمراهم
بدون عشق به دنبال یار میگردم
بدون هیچ مسیری همیشه در راهم
سید تقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,

آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست
پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست
یک خود آزاری زیباست که من تنهایم
لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست
اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست
ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست
من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای
هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست
لذتی نیست اگر درد نباشد قبلش
لذتی بیشتر از شور پس از ماتم نیست
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد
آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست
تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی
حرف نا گفته زیاد است ولی محرم نیست
سید تقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

عشق یعنی انتظاروانتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعرچاه
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی مستی ودیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی سوزنی آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یک تبلور یک عشق یعنی یک سلام و یک درود
سرود
شعر "عشق" از دفتر شعر "خاطر" شاعر "صادق علی حسینی "
برچسب ها : صادق , علی حسینی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غرل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
محمد علی بهمنی
برچسب ها : محمدعلی , بهمنی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,
باز درعــمق وجودم غـــــم مـمـتد شـــده ام
بی تو باهرچه خوشی داشـته ام بد شـــده ام
عـــــقل با دفـــتر شـــعرم ســـر دعوا دارد
که غـزل بودمـو از مرزجـنون رد شــده ام
مثل آن بغض عجیبی که خودش را کشته
بین مــرگ و خـفـقـــان هام مـردد شــده ام
و غـروری که مرا لال به بار آورد و ...
آن که می مُرد ولی حرف نمی زد شــده ام
چه بگویم که سکوتم سرطان زاست ولی
در نبــودت سرطانی تر از آن حد شــده ام
شــهرهم تاب مرا مثـل تو انـگار نداشـت
کار عشق است چنین شـاعرمرتد شــده ام
زنـدگی می کــنم و می کشـدم خاطره ها
من هـمـانم که پراز مرگـــ مجـدد شــده ام
نه که با یـک غزل و شـعـرغمم می میرد
که من ازعــمق وجودم غـم ممتد شــده ام
علی توکلی
برچسب ها : علی , توکلی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

اگــــر چـــه گفتـــه بــــودی پــای عشقت تــا ابد مردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی
به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی
ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولــی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی !
شدم مجموعـــه دارِ دردهـــایِ رایـــج دنیـــــا
شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست !
امانت بــود عشقم در وجــودت ، حیف نامردی !
مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون !
تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

حســود نیســتم امــا کســـی به غیر خودم
غلط کـند که بخواهـــد رقیــب من باشــد
به هرکســی که شبیه تونیســت بدبیـــنم
اجــازه هست که عشقت نصیب من باشد ؟؟
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

افتاده راه طالع تارم به «هیچ کس»!
دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟
تــو رفته ای ، دلیل ندارد بیــــان شود
جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس
دیگر مسیر ِ طی شده فرقی نمی کند
وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس!
با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود
افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس
فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست
یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس
با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام:
دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس!
این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست
تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس»
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , فروغ فرخزاد , عکس نوشته , ,

امشب از آسمان دیدهی تو
روی شعرم ستاره میبارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
شعر دیوانهی تبآلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره میسوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
شب پر از قطرههای الماس است
از سیاهی چرا هراسیدن
آنچه از شب به جای میماند
عطر سکرآور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانهی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو.. بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو میخواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو میخواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد
برچسب ها : فروغ , فرخزاد , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمی بود
با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمی بود
همه جا، از همه کس زخمِ زبان می خوردم
این وسط اسمِ تو مرهم شدنش حتمی بود
رگِ خوابِ تو اگر دست دلم می افتاد
قصّه ی عشق، فراهم شدنش حتمی بود
پا به پای من اگر آمده بودی در شهر
این خبر سوژه ی عالم شدنش حتمی بود
بین ما موش دواندند! خودت می دانی
چون که این رابطه محکم شدنش حتمی بود
سیب و قلیان دو سیب و من و تو... در این حال
شخصِ ابلیس هم آدم شدنش حتمی بود!
شک ندارم که اگر پای تو در بین نبود
«جنّت آباد» جهنّم شدنش حتمی بود...
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

به جای این که در شبهای من خورشید بگذارید
فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید
همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم
به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید
همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم
مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید!
خیالی نیست، دیگر دردهایم را نمی گویم
به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید
ببخشیدم!برای این که بخشش از بزرگان است
خطاهای مرا پای خطای دید بگذارید!
گرفته ناامیدی کلّ دنیای مرا، ای کاش
شما آن را به نام کوچکم «امّید» بگذارید
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,